آموزههای اسلامی در مراودات بینالمللی / حسن رضایی
شناسنامه علمی شماره
چکیده
چکیده:
در این مقاله با نگاهی به نگرشهای سنتی رئالیستی و لیبرالیستی به موضوع روابط بینالملل، که نتیجه آن گرایش به دیدگاه «جنگمحوری» یا «صلحمحوری» در روابط بینالملل میگردد، به تمایز ریشهای اسلام با آنها پرداخته شده است.
اسلام به عنوان آئینی کامل و جامع با آموزههای عقلانی و انسانی خود، رویکرد متفاوتی به ماهیت روابط بینالملل دارد.
آبشخور تفاوت دیدگاههای مکاتب موجود در روابط بینالملل، مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی آنها میباشد و این مبانی، رویکرد آنها را نسبت به نظام بینالملل قوام میبخشد.
در این نوشته تلاش شده است با بررسی مبانی هستیشناسی و انسانشناسی، رویکرد اسلامی به روابط بینالملل تبیین و با استفاده از آیات قرآن کریم، اصول اسلامی در روابط بینالملل احصاء شود.
تعالیم و آموزههای اسلامی با اتخاذ موضع متمایز و جامعی در مورد سرشت و ماهیت انسان، روابط بینالمللی را با جنگ و صلح همراه میداند. جنگ معلول عدم تعادل رابطهی فطرت و غرایز انسانی است که در آن غرایز بر فطرت چیره میگردد. از نظر اسلام عرصه بینالمللی باید از حالت آنارشی به نفع شکلگیری نوعی «جامعه بینالمللی» جهت یابد و در نتیجه هویتی مشترک پیدا کند؛ هویتی که مؤید این معنا باشد که سرنوشت آینده جامعه جهانی به نوع رفتار همگی بازیگران آن مرتبط است. معنای این سخن آن است که نظریهی «سعادت»، بشر را نسبت به آینده نظام بینالملل حساس میسازد و لذا باید برای هدایت دیگران و اصلاح امور اهتمام داشته باشند. از نظر اسلام مکانیزم صلح، قطع ریشههای جنگ است که عمدتاً از طریق ایجاد رابطهی منطقی میان غرایز و فطرت صورت میگیرد. انسانها فطرتاً از جنگ نفرت داشته و به صلح و ثبات علاقهمندند؛ اما غریزه برتری طلبی و قدرت جویی او، گاه این خواست عمیق فطری را زیر پا نهاده و روابط اجتماعی را به تعارض و جدال میکشاند. بنابراین، در روابط خارجی اسلام، نه جنگ اصل است (آنگونه که رئالیستها میاندیشند) و نه صلح همیشگی (آنگونه که ایدئالیستها باور دارند)؛ بلکه از نگاه اسلام پدیده جنگ و صلح واقعیت عینی تاریخ بشر را تشکیل میدهند. اما در نهایت اسلام با توجه به رسالت جهانی خود در مورد دعوت همگان به سعادت و کمال، همواره ایجاد رابطهی مسالمتآمیز را دنبال نموده و در روابط خارجی با جوامع بیگانه، اصل را بر همزیستی مسالمتآمیز قرار میدهد.